سخنرانی اخلاقی
در میان باورها و انواع مراتب و وجوه ایمان، انگار برخی از باورها دشوارتر به نظر میرسند. برخی از مراتب باور، یا برخی از موارد باور و ایمان، گویی آسانتر هستند. مثلاً در اینکه باور کنیم خدا خالق ماست، گویا نباید کار دشواری انجام داد و خداوند حدوداً هفت مرتبه- به تعابیر مختلف و نزدیک به هم- در قرآن کریم میفرماید: اگر از مشرکین بپرسید، چه کسی شما را خلق کرده یا چه کسی آسمانها و زمین را اداره میکند پاسخ میدهند: «لَیَقُولُنَّ اللَّهُ» یعنی آنها حتماً خواهند گفت: خدا آفریده است. پس چه بسا مشرکین در اصل ایمانشان به خدا مشکلی نداشته باشند. ولی در برخی از موارد هست که باورمند شدن و مؤمن شدن کار دشواری است.
یکی از باورهای دشوار، فضیلتهای اولیاء خداست که کار دشواری است. بعضیها هستند که حتی به عظمت اولیاء خدا معتقدند، منتها وقتی برخی از احادیث را میشنوند یا برخی از مقامات عالی اولیاء خدا را به آنها اطلاع میدهید، نمیپذیرند و میگویند: «برای من سخت است بپذیرم.» خیلیها بودهاند که به قیامت و رسول خدا(ص) باور داشتهاند، اما وقتی رسول خدا(ص) از عظمت علیبنابیطالب(ع) یاد میکردند، آنها دیگر میبُریدند و نمیکشیدند.
نقطۀ مقابل فضیلت ولیّ خدا، دشمنان خداست. این هم باورش سخت است. هم اگر یک انسانی در اوج خوبی قرار بگیرد، باورش سخت است و آدم خیلی باید دلِ پاک داشته باشد تا درک کند. و هم اگر یک انسانی در نهایت پستی و رذالت باشد، باورش سخت است. هر دوی اینها هم مشکلات عدیدهای را ایجاد میکند. بالاخره ایمان و امتحانات الهی، این وسط میآید تا ما را رشد دهد و از حالت سطحینگری خارج کند.
باورِ رذالت اشقیاء و دشمنان خدا هم دشوار است
چرا خیلیها باور نمیکنند که بعضیها میتوانند خیلی بد باشند، یا اینکه بعضیها میتوانند خیلی عداوت نشان بدهند؟ شاید بشود دو دلیل عمده -برای این امر- برشمرد: یکی سادگی آنها که به عبارتهای مختلف بیان شده، و یکی هم مرض یا بیماری، که در قرآن کریم یکی از دلایل تمایل و سرعت گرفتن به سوی دشمنان خداست.(فَتَرَى الَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ یُسارِعُونَ فیهِمْ؛ مائده/52)
بعضیها دشمنان خدا را باور نمیکنند که واقعاً اینها دشمن هستند، از لبخندشان فریب میخورند و در خیال خام خودشان تصور میکنند که میتوانند دشمن را به زیر بکشند. جالب است که آیات قرآن فراوانی در اینباره با ما سخن گفتهاند. یکی از چهار مورد قسمهای قرآن کریم به خود پروردگار در این مورد است، من باز هم موضوعش را به شما عرض میکنم -جوانهای زیادی در مجلس حضور دارند، علما هم که در محضرشان درس پس میدهیم- ببینید این چقدر جای تأمل دارد؟ چرا خداوند در این آیه قسم میخورَد؟ میفرماید: «پیامبر من! از تو سؤال میکنند آیا واقعاً بعضیها مخلدِ در عذاب میشوند؟»(وَ یَسْتَنْبِئُونَکَ أَحَقٌّ هُوَ؛ یونس/53) خداوند متعال میفرماید: «رسول من! به آنها بگو، بهخدای خودم سوگند اینچنین است»(قُلْ إی وَ رَبِّی إِنَّهُ لَحَقٌّ؛ یونس/53)
چرا باید پیغمبر اکرم(ص) باید قسم بخورد که بعضیها مخلدِ در عذاب هستند؟ مثلاً خودِ شما، آن آدمبدهایی که میخواهی در ذهنت بیاوری، بیاور. آیا باور میکنی که اینها مخلدِ در عذاب باشند؟ این یک مقدار باورش سخت است، معمولاً آدمها قیاس به نفس میکنند. در مورد اولیاء خدا هم ما قیاس به نفس میکنیم و باورشان نمیکنیم. مثلاً آیا ما باور میکنیم که آقا و مولایمان حضرت ولیّ عصر به ما علاقه دارند و برای ما دعا میکنند؟ خیلی از ما این را باور نمیکنیم و میگوییم آخر آقا با ما چکار دارد؟ ما به چه درد آقا میخوریم؟ از آنجایی که خودمان معمولاً خودخواهانه به دیگران علاقه پیدا میکنیم، لذا میگوییم: «ما که به درد حضرت نمیخوریم، خُب لابد حضرت هم به ما نگاه نمیکند.» یعنی قیاس به نفس میکنیم.
بعضی وقتها همین قیاس به نفس هم –دربارۀ آدمهای بد- صورت میگیرد و میگوییم: «بابا! مگر او چقدر آدم بدی است؟ حالا فوقش یک غلطی کرده است!» اما بعضیها فوق العاده بد هستند! بعضیها فوق العاده رذل هستند! و این یکمقدار باورش دشوار است، یکی از قسمهای قرآن به خودش در اینباره است که - با زبان پیامبر گرامی اسلام(ص)- برای بعضیها ثابت کند یا بباوراند که «بعضیها واقعاً مخلدِ در عذاب هستند»
امام حسین(ع) در کربلا بیشتر میخواست رذالت جبهۀ باطل را به نمایش بگذارد
ارتباط این بحث با کربلای اباعبدالله الحسین(ع) چیست؟ در کربلا اباعبدالله الحسین(ع) بیشتر میخواست فضایل یاران خودش را، مثلاً فضایل اباالفضل العبّاس(ع) را به نمایش بگذارد و برای آینده الگویی بشود؟ یا اینکه بیشتر میخواست رذالت جبهۀ باطل را به نمایش بگذارد؟ آیا بیشتر میخواست صبر و مقاومت و شهادتطلبی و ایثار و جوانمردی و خداپرستی دوستان خودش را به نمایش بگذارد؟ البته هر دوی اینها بود. کربلا نمایشگاهی بود برای نشان دادن اوج جبهۀ حق و اوج جبهۀ باطل. ولی آدم هر چه به کربلا بیشتر نگاه میکند، میبیند که انگار اباعبدالله الحسین(ع) بیشتر برای اثبات بخش دوم ماجرا به کربلا آمده بود.
کربلا سرعت افزایش رذالت در برخی افراد را نشان میدهد
در میان باورها و انواع مراتب و وجوه ایمان، انگار برخی از باورها دشوارتر به نظر میرسند. برخی از مراتب باور، یا برخی از موارد باور و ایمان، گویی آسانتر هستند. مثلاً در اینکه باور کنیم خدا خالق ماست، گویا نباید کار دشواری انجام داد و خداوند حدوداً هفت مرتبه- به تعابیر مختلف و نزدیک به هم- در قرآن کریم میفرماید: اگر از مشرکین بپرسید، چه کسی شما را خلق کرده یا چه کسی آسمانها و زمین را اداره میکند پاسخ میدهند: «لَیَقُولُنَّ اللَّهُ» یعنی آنها حتماً خواهند گفت: خدا آفریده است. پس چه بسا مشرکین در اصل ایمانشان به خدا مشکلی نداشته باشند. ولی در برخی از موارد هست که باورمند شدن و مؤمن شدن کار دشواری است.
یکی از باورهای دشوار، فضیلتهای اولیاء خداست که کار دشواری است. بعضیها هستند که حتی به عظمت اولیاء خدا معتقدند، منتها وقتی برخی از احادیث را میشنوند یا برخی از مقامات عالی اولیاء خدا را به آنها اطلاع میدهید، نمیپذیرند و میگویند: «برای من سخت است بپذیرم.» خیلیها بودهاند که به قیامت و رسول خدا(ص) باور داشتهاند، اما وقتی رسول خدا(ص) از عظمت علیبنابیطالب(ع) یاد میکردند، آنها دیگر میبُریدند و نمیکشیدند.
نقطۀ مقابل فضیلت ولیّ خدا، دشمنان خداست. این هم باورش سخت است. هم اگر یک انسانی در اوج خوبی قرار بگیرد، باورش سخت است و آدم خیلی باید دلِ پاک داشته باشد تا درک کند. و هم اگر یک انسانی در نهایت پستی و رذالت باشد، باورش سخت است. هر دوی اینها هم مشکلات عدیدهای را ایجاد میکند. بالاخره ایمان و امتحانات الهی، این وسط میآید تا ما را رشد دهد و از حالت سطحینگری خارج کند.
باورِ رذالت اشقیاء و دشمنان خدا هم دشوار است
چرا خیلیها باور نمیکنند که بعضیها میتوانند خیلی بد باشند، یا اینکه بعضیها میتوانند خیلی عداوت نشان بدهند؟ شاید بشود دو دلیل عمده -برای این امر- برشمرد: یکی سادگی آنها که به عبارتهای مختلف بیان شده، و یکی هم مرض یا بیماری، که در قرآن کریم یکی از دلایل تمایل و سرعت گرفتن به سوی دشمنان خداست.(فَتَرَى الَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ یُسارِعُونَ فیهِمْ؛ مائده/52)
بعضیها دشمنان خدا را باور نمیکنند که واقعاً اینها دشمن هستند، از لبخندشان فریب میخورند و در خیال خام خودشان تصور میکنند که میتوانند دشمن را به زیر بکشند. جالب است که آیات قرآن فراوانی در اینباره با ما سخن گفتهاند. یکی از چهار مورد قسمهای قرآن کریم به خود پروردگار در این مورد است، من باز هم موضوعش را به شما عرض میکنم -جوانهای زیادی در مجلس حضور دارند، علما هم که در محضرشان درس پس میدهیم- ببینید این چقدر جای تأمل دارد؟ چرا خداوند در این آیه قسم میخورَد؟ میفرماید: «پیامبر من! از تو سؤال میکنند آیا واقعاً بعضیها مخلدِ در عذاب میشوند؟»(وَ یَسْتَنْبِئُونَکَ أَحَقٌّ هُوَ؛ یونس/53) خداوند متعال میفرماید: «رسول من! به آنها بگو، بهخدای خودم سوگند اینچنین است»(قُلْ إی وَ رَبِّی إِنَّهُ لَحَقٌّ؛ یونس/53)
چرا باید پیغمبر اکرم(ص) باید قسم بخورد که بعضیها مخلدِ در عذاب هستند؟ مثلاً خودِ شما، آن آدمبدهایی که میخواهی در ذهنت بیاوری، بیاور. آیا باور میکنی که اینها مخلدِ در عذاب باشند؟ این یک مقدار باورش سخت است، معمولاً آدمها قیاس به نفس میکنند. در مورد اولیاء خدا هم ما قیاس به نفس میکنیم و باورشان نمیکنیم. مثلاً آیا ما باور میکنیم که آقا و مولایمان حضرت ولیّ عصر به ما علاقه دارند و برای ما دعا میکنند؟ خیلی از ما این را باور نمیکنیم و میگوییم آخر آقا با ما چکار دارد؟ ما به چه درد آقا میخوریم؟ از آنجایی که خودمان معمولاً خودخواهانه به دیگران علاقه پیدا میکنیم، لذا میگوییم: «ما که به درد حضرت نمیخوریم، خُب لابد حضرت هم به ما نگاه نمیکند.» یعنی قیاس به نفس میکنیم.
بعضی وقتها همین قیاس به نفس هم –دربارۀ آدمهای بد- صورت میگیرد و میگوییم: «بابا! مگر او چقدر آدم بدی است؟ حالا فوقش یک غلطی کرده است!» اما بعضیها فوق العاده بد هستند! بعضیها فوق العاده رذل هستند! و این یکمقدار باورش دشوار است، یکی از قسمهای قرآن به خودش در اینباره است که - با زبان پیامبر گرامی اسلام(ص)- برای بعضیها ثابت کند یا بباوراند که «بعضیها واقعاً مخلدِ در عذاب هستند»
امام حسین(ع) در کربلا بیشتر میخواست رذالت جبهۀ باطل را به نمایش بگذارد
ارتباط این بحث با کربلای اباعبدالله الحسین(ع) چیست؟ در کربلا اباعبدالله الحسین(ع) بیشتر میخواست فضایل یاران خودش را، مثلاً فضایل اباالفضل العبّاس(ع) را به نمایش بگذارد و برای آینده الگویی بشود؟ یا اینکه بیشتر میخواست رذالت جبهۀ باطل را به نمایش بگذارد؟ آیا بیشتر میخواست صبر و مقاومت و شهادتطلبی و ایثار و جوانمردی و خداپرستی دوستان خودش را به نمایش بگذارد؟ البته هر دوی اینها بود. کربلا نمایشگاهی بود برای نشان دادن اوج جبهۀ حق و اوج جبهۀ باطل. ولی آدم هر چه به کربلا بیشتر نگاه میکند، میبیند که انگار اباعبدالله الحسین(ع) بیشتر برای اثبات بخش دوم ماجرا به کربلا آمده بود.
کربلا سرعت افزایش رذالت در برخی افراد را نشان میدهد